پایان توهم آمریکا بزرگ در جهان/ دوران واشنگتن به سر آمده است!
تاریخ انتشار: ۲ آذر ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۶۴۵۹۶۷۶
پایگاه خبری "گلوبال تایمز" در گزارشی می نویسد: «جهان کنونی شاهد اوج گیری قدرت های غیرغربی است. این در حالی است که در همین جهان، آمریکا تا حد زیادی در حال زوال و تضعیف شدن است و دوره ای که آمریکا هر آنچه می خواست انجام می داد، مدت هاست به سر آمده است.
به گزارش خبرگزاری دانشجو؛ پایگاه خبری "گلوبال تایمز" در گزارشی، به یک ویژگی خاص رهبران و نخبگان سیاسیِ مخصوصا سن و سال دارِ آمریکایی در عرصه حکمروایی این کشور که همان "خودشیفتگی و خودبرتربینی" موقعیت و جایگاه کشورشان در عرصه معادلات بینالمللی است، پرداخته است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
این پایگاه خبری به این نکته تاکید می کند که رهبران آمریکایی مدت هاست فکر می کنند نظام سیاسی کشورشان و رویه های آن در عرصه سیاست خارجی، بسیار خوب و درست هستند و به همین دلیل نیز، حاضر به اجراییکردن هیچ اصلاحاتی در رابطه با این سیاست ها نیستند. مساله ای که جدای از به باور آوردنِ فجایع قابل توجه در عرصه بین المللی، با تبعات و پیامدهای زیادی برای خودِ مردم آمریکا نیز همراه بوده است.
از این رو، گلوبال تایمز توصیه می کند که بهتر است سیاستمداران آمریکایی هر چه سریع تر از اوهام و خیالات متوهمانه خود بیدار شوند و واقعیات عینی را ببیند.
پایگاه خبری گلوبال تایمز در این رابطه می نویسد: «وجود دوره هایی از رشد و رونق اقتصادی در آمریکا، سبب شده تا سیاستمداران آمریکایی اینطور فکر کنند که وقتی صحبت از حوزه سیاست خارجی می شود، آن ها "خوبِ مطلق" هستند. در واقع، آن ها اینطور فکر می کنند که به قدری خوب هستند که هیچکس نمی تواند آن ها و کشورشان را به چالش بکشد. رویکردی که بعضا موجب شده شماری از ناظران و تحلیلگران آمریکایی به این نکته اشاره کنند که این طرز فکر، مانعی جدی بر سر راه اصلاح برخی سیاست های غلط است.
نشریه "فارین پالیسی" به تازگی مقاله ای را با عنوانِ "دموکرات ها و جمهوریخواهان موافقت دارند که آمریکا همیشه درست و خوب است"، منتشر کرد. در قالب این مقاله اینطور استدلال می شود که اگرچه آمریکایی ها در وضعیت کنونی شدیدا از حیث داخلی چند دسته هستند، با این حال، زمانی که صحبت از حوزه سیاست خارجی می شود، آمریکایی ها و احزاب سیاسی اصلی آن ها، بیش از پیش متحد و یکدست می شوند. اتحادی که البته مبتنی بر توهمِ "برتری جهانی آمریکا" است.
کارشناسان و متخصصان اشاره داشته اند که اگرچه قدرت اقتصادی و قدرت نرم آمریکا در حال زوال و تضعیف شدن است، با این حال، سیاستمداران آمریکایی همچنان مستِ توهم هژمونی جهانی کشورشان هستند و به اقداماتی نظیر پیگیری سیاست های یکجانبهگرایانه، و یا مداخله در دیگر کشورها مبادرت می ورزند. در چهارچوب مبارزات و رقابت های حزبی نیز، حزب حاکم در آمریکا اغلب جهت اخذ امتیازات داخلی، مجبور به پیگیری اقدامات و سیاست هایی خطرناک در خارج از این کشور است.
از چشم انداز این نکته که چرا نخبگان سیاسی آمریکا به نحو کورکورانه ای، رویه هایی متکبرانه را علیه دیگر کشورها اتخاذ می کنند، "لیو ژیانگ"(پژوهشگر ارشد آکادمی چینی علوم اجتماعی) می گوید: "بسیاری از سیاستمداران سن و سال دارِ آمریکا نظیر دو رئیس جمهور اخیر این کشور، در شرایطی رشد کرده و روزگار گذرانده اند که آمریکا شرایط باثبات و قدرتمندی از حیث سیاسی و اقتصادی به ویژه در عرصه بین المللی داشته است. از این رو، آن ها همچنان در شرایط فعلی نیز درگیرِ توهماتی گسترده در مورد قدرت آمریکا هستند و فکر می کنند که وضعیت سابق همچنان پابرجاست. در میان سیاستمداران جوان تر نیز، بسیاری از آن ها رشته علوم سیاسی را در دانشگاه ها تحصیل کرده اند. در این دانشگاه ها نیز اغلب آموزش علم سیاست محدود به دوران جنگ سرد و تجربیات برجسته آن دوران است و اینطور به دانشجو القا می شود که آمریکا همیشه حق دارد و همواره در موضع و جایگاهی درست قرار دارد".
در این بافت و چهارچوب، تربیت و روی کار آمدن سیاستگذارانی که آیینه تمام نمایِ وضعیت نَه چندان مساعد آمریکا باشند و در مورد موقعیت این کشور در عرصه سیاست خارجی آن نیز دچار توهم نباشند، بسیار سخت و مشکل است.
این نکته قابل توجه بود که لحنِ طرف آمریکایی در جریان دیدار اخیر جو بایدن رئیس جمهور آمریکا با شی جین پینگ رئیس جمهور چین، آشتی جویانه بود. دلیل این مساله نیز روشن است زیرا برخی از نزدیکترین متحدان آمریکا از این کشور فاصله گرفته اند. زمانی که واشینگتن تلاش می کند تا متحدانش را علیه چین متحد سازد، در عرصه میدانی به این نتیجه می رسد که شمار کمی از آن ها واقعا حاضر به همکاری با این کشور هستند.
"مارتین ژاکز" نویسنده و تحلیلگر مسائل آمریکا بر این باور است که ایالات متحده آمریکا در منزوی سازی رقبای خود از جمله چین، به خوبی وجود محذوریت های جدی را درک کرده است. جهانِ کنونی تفاوت های زیادی با وضعیت جهان در دوران جنگ سرد دارد. زمانی که جهان به دو قطب رقیب و دشمن تبدیل شده بود.
جهان کنونی شاهد اوج گیری قدرت های غیرغربی است. این در حالی است که در همین جهان، آمریکا تا حد زیادی در حال زوال و تضعیف شدن است و دوره ای که آمریکا هر آنچه می خواست انجام می داد، مدت هاست به سر آمده است. رهبران آمریکا باید بدانند که اگر این ایده و طرز تفکر که آمریکا همیشه درست و حق است، هر چه سریع تر اصلاح نشود، حجم قابل توجهی از مشکلات و بحران ها برای کشورشان ایجاد خواهد شد. متاسفانه با قضاوت و در نظر گرفتن شرایط کنونی، بسیار بعید به نظر می رسد که سیاستمداران ارشد آمریکایی رغبتی به ایجاد این تغییر داشته باشند.
برخلاف این چهارچوب ذهنی و فکری که نخبگان سیاسی آمریکا بیش از حد اعتماد به نفس دارند و با واقعیتهای کشورشان کنار نمی آیند، سیاست خارجی این کشور حتی در حراست از منافع ملی خود نیز با چالش ها و بحرانهایی جدی رو به رو است. در عین حال باید تاکید کرد که این سیاست خارجی، روند زوال و سقوط تاریخی آمریکا را بیش از پیش تسهیل و تسریع می کند. در این راستا، باید توجه داشت که سیاست خارجی آمریکا در نوع خود فجایع قابل توجهی را برای جامعه بین المللی نیز خلق می کند.
رویه و رویکرد سیاستمداران آمریکایی در پیگیری دستورکار "یکجانبه گرایی"، تنش ها و آشفتگی های جدی و قابل توجهی را برای ثبات نظم بین المللی به ارمغان آورده است. اضافه بر این، در حالی که وضعیت داخلی آمریکا به شدت با هرج و مرج و آشفتگی رو به رو است، دولت این کشور استانداردهای دوگانه ای اتخاذ می کند که از شیوه های حکمروانی دیگر کشورها انتقاد می کند. مساله ای که به هیچ عنوان از آن ها پذیرفتنی نیست.
انشقاقات و اختلافاتِ رو به رشد میان آمریکا و متحدانش همچنان ادامه یافته و افزیش می یابند. این مساله به ویژه با توجه به اینکه جو بایدن رئیس جمهور آمریکا از این اختلافات جهت تضعیف رقبای بین المللی آمریکا نظیر چین استفاده می کند، ابعاد جدی تری را نیز به خود خواهد گرفت. در واقع، سیاست ها و رویه های بایدن، خود عاملی برای فروپاشی اتحادهای بین المللی آمریکا خواهند بود.»
از این رو بهتر است که سیاستمداران و نخبگان سیاسی آمریکایی هر چه سریع تر این توهم که کشورشان و سیاست خارجی آن، "بهترین" در دنیا است و نیازی به اصلاح ندارد را هر چه سریع تر کنار بگذارند و درگیرِ توهمات نشوند. توهماتی که در نوع خود می توانند تبعات منفی و خسارت بار قالب توجهی را برای خودِ آمریکا به همراه داشته باشند.
منبع: خبرگزاری دانشجو
کلیدواژه: آمریکا گلوبال تایمز معادلات بین المللی سیاستمداران آمریکایی چه سریع تر گلوبال تایمز نخبگان سیاسی پایگاه خبری سیاست خارجی بین المللی رئیس جمهور قابل توجه سیاست ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت snn.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری دانشجو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۴۵۹۶۷۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
فقر پژوهش در حوزه خشونت سیاسی
به گزارش گروه پژوهش خبرگزاری علم و فناوری آنا، خشونت سیاسی پدیده عام اجتماعی است که هم میتوان سیر تاریخی آن را جستجو کرد و هم تنوع آن را در اجتماعات و جوامع گوناگون یافت.
حسین نورینیا (عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات اجتماعی) در مقالهای با عنوان «فقر پژوهش در حوزه خشونت سیاسی در ایران» به این موضوع اشاره میکند که ایران در این زمینه مستثنا نیست و خشونت سیاسی را میتوان با شکلگیری دولت در ایران پی گرفت و روند تغییرات تحولات آن را شناسایی کرد و انواع آن را معرفی نمود و چرایی و چگونگی آن را کاوید.
* تعریف خشونت
به زعم این پژوهشگر خشونت، هر نوع رفتار برنامهریزی شده اعم از فیزیکی و غیرفیزیکی با بهرهگیری از وسایل (به معنای وسایل مادی و غیرمادی) است که معمولا در جهت حذف دیگری و رقیب مورد استفاده قرار میگیرد.
این استاد جامعه شناسی توضیح میدهد که این حذف میتواند از حذف نسبی و اثرگذاری بر فرد و یا جامعه تا حذف فیزیکی به طور کامل و نیز حذف مناسبات پیشین و در انداختن مناسبات نوین را شامل شود.
* نخستین پژوهش در حوزه خشونت سیاسی
نورینیا در این پژوهش مینویسد:نخستین تلاش پژوهشی برای فهم خشونت سیاسی در ایران کار فرهاد کاظمی است که به زبان انگلیسی در نشریه «مطالعات ایرانی» دانشگاه کمبریج در سال ۱۹۷ به چاپ رسید. او در آن مقاله با عنوان «نشانگرهای اقتصادی و خشونت سیاسی در ایران طی سالهای ۱۹۴۶-۱۹۶۸» رابطه شاخص اقتصادیتراز پرداختها و ترکیب آن با شاخص هزینه زندگی را با خشونت سیاسی اندازهگیری کرد.
این پژوهشگر مینویسد: کاظمی برای این منظور موارد خشونت سیاسی طی سالهای مورد بررسی را از روزنامه اطلاعات گردآوری کرده بود و با بررسی آماری همبستگی بین این دو داده به این نتیجه رسید که ۲ درصد از تغییرات خشونت سیاسی با تراز پرداختها و شاخص هزینة زندگی توضیح داده میشود.
* رابطه خشونت با توسعه
این پژوهش بیان میکند که از بین تمام پایاننامههای حوزه خشونت سیاسی، تنها ۶ پایاننامه در رشته علوم اجتماعی و جامعهشناسی تدوین شده است که فقط ۲ پایاننامه مربوط به مقطع دکتری است که یکی از آنها به پتانسیل اعتراض سیاسی را بررسی کرده و دیگری هم پیامدهای خشونت سیاسی را مورد توجه قرار داده است.
باید خشونت کنترل شود تا توسعه شکل گیردنورینیا در ادامه این پژوهش توضیح میدهد که این در صورتی است که از یک سو، خشونت سیاسی یکی از مهمترین مسائل اجتماعی ایران بویژه در دوران معاصر است و از سوی دیگر، خشونت سیاسی یکی از موانع اساسی توسعه پایدار محسوب میشود و به قول نورث باید خشونت کنترل شود تا توسعه شکل گیرد. بنابر این، مطالعه خشونت سیاسی باید در دستور کار جامعهشناسی قرار گیرد.
* ویژگیهای خشونت سیاسی در ایران پیش از مشروطه
این پژوهش به این مهم اشاره میکند که استخراج ویژگیهای خشونت سیاسی در ایران پیش از مشروطه با در نظر گرفتن این فرض که تمام دوران پیش از مشروطه با همه افت و خیزهای اجتماعی و سیاسیاش، به جهت جای گرفتن در دوران بلند «قدیم» از یک الگوی مشابه در هر دو سوی نظام سیاسی و افراد و گروههای معارض و مخالفان پیروی میکرد.
این استاد جامعهشناسی در ادامه مینویسد؛ در این میان اشاره به «نامه تنسر» به جای مانده از دوران ساسانیان و «سیاستنامه» خواجه نظامالملک در قرن پنجم هجری، پیوند عمیق این دو دوره ـ با فاصله بیش از ۶۰۰ سال ـ را در موضوع مورد بررسی به خوبی نشان میدهد که تا پیروزی مشروطه و در انداختن حکومت قانون تداوم داشت.
* ویژگیهای خشونت سیاسی در ایران پس از مشروطه
نورینیا توضیح میدهد که استخراج ویژگیهای خشونت سیاسی در ایران پس از مشروطه با در نظر گرفتن دورههای استقرار اولیه مشروطه، حکومت پهلوی اول، دوران نخست حکومت پهلوی دوم و دوران پس از کودتای ۲۸ مرداد تا انقلاب اسلامی، و شکلگیری گام به گام خشونت ایدئولوژیک.
تمایزات خشونت سیاسی در دو دوران پیش و پس از مشروطه در ایران، با تمایزات اجتماعی ناشی از مواجهه ایران با تمدن غرب و ورود ایران به دنیای «جدید» همزمان و هماهنگ استدر این مقاله آمده است که در کنار خشونت نظام سیاسی که در طول این دوران، فراتر از قانون مشروطه رقم خورد و در سه دوره کوتاه محمدعلی شاهی، نیمه دوم رضا شاهی و نیمه دوم محمدرضا شاهی که شکل و محتوایی استبدادی به خود گرفت، دو جریان عمده خشونتگرا را در بین گروههای سیاسی میتوان شناسایی کرد که یکی اسلامگرا و دیگری مارکسیسمگرا بود و هر دو ریشه در مبارزات مشروطه داشتند.
این پژوهشگر مینویسد: این دو جریان در طول دوران پس از مشروطه به شیوههای مختلف در نظر و عمل، در قالب گروههای گوناگون، خشونت سیاسی را ترویج کردند.
این نویسنده در ادامه به این مهم اشاره میکند که روند خشونتورزی خونبار این گروهها از ترور و بمبگذاری و رویایی مسلحانه در دوران مشروطه، به مبارزه مسلحانه تمام عیار انجامید و اوج خود را در حمله چریکهای فدایی خلق به پاسگاه سیاهکل به نمایش گذاشت و یک دهه این نزاع خونین را مبتنی بر تحلیل ایدئولوژیک از تحولات تاریخی ایران و نیز فهم ایدئولوژیک از موقعیت کنونی و ارتقای مبارزه مسلحانه به عنوان استراتژی و چشم بستن به روی تمام تحولات اقتصادی و اجتماعی در جامعه ایران تداوم بخشید.
* تمایزات خشونت سیاسی در دو دوران پیش و پس از مشروطه در ایران
در این پژوهش آمده است که تمایزات خشونت سیاسی در دو دوران پیش و پس از مشروطه در ایران، با تمایزات اجتماعی ناشی از مواجهه ایران با تمدن غرب و ورود ایران به دنیای «جدید» همزمان و هماهنگ است.
نورینیا مینویسد: روند تحولات اجتماعی در ایران که هر چند پیش از مشروطه آغاز شده بود، ولی با مشروطه دارای گرانیگاه قابل اتکا شد، مناسبات اجتماعی ایران را رفته رفته تغییر داد و از دنیای «قدیم» فاصله گرفت.
به زعم این پژوهشگر جایگیر شدن ایده تفکیک قوا، ورود قانون به عنوان قاعده رسمی انتظام بخش روابط اجتماعی، سر برآوردن سازمانهای نوین بروکراتیک، شکلگیری هویتهای اکتسابی و فرا رفتن نقشهای محقق، تضعیف شیوه زندگی کوچندگی که تا پیش از آن تا نزدیک ۴۰ درصد جمعیت ایران را به خود اختصاص داده بود، ورود مناسبات سرمایهداری و کالایی شدن کشاورزی، شکلگیری نهادهای جدید، کاهش مرگ و میر ناشی از بیماری و افزایش جمعیت، افزایش میزان و سطح سواد، ایجاد زیرساختهای ارتباطی و گسترش آن تا روستاهای دور افتاده، گسترش خدمات ضروری زندگی نوین، چهره ایران را چنان تغییر داد که خود را در خشونت سیاسی نیز بازتولید کرد.
بدینترتیب نتایج این پژوهش نشان میدهد که عمدهترین تغییر در خشونت سیاسی را از یک سو میتوان در گروههای هدف جست که این افراد و گروهها پیش از مشروطه شامل مخالفان پادشاه و جانشینان احتمالی و سرکشان منطقهای میشد که اساس روابط میان آنان بر اساس روابط خویشاوندی و ایلی و طایفهای مبتنی بر نقشهای محول و هویتهای انتسابی بوده است.
و در نهایت پس از مشروطه شامل افراد و گروههای سیاسی بر اساس روابط رسمی مبتنی بر نقشهای محقق و هویتهای اکتسابی بود؛ و از سوی دیگر، پیش از مشروطه، خشونت سیاسی همراه با تداوم و تثبیت مناسبات اجتماعی و سیاسی موجود و پس از مشروطه با هدف تغییر مناسبات موجود و در انداختن مناسبات مبتنی بر ایدئولوژیهای سیاسی بود.
گفتنی است این مقاله در ششمین همایش پژوهش اجتماعی در جامعه ایران که توسط انجمن جامعهشناسی ایران اسفند ۱۴۰۲ برگزار شد، ارائه شده است.
انتهای پیام/